مناقض احساسات

دلتنگ که باشی همه شوخی های دنیا هم شادت نمیکنه دل تنگ که باشی با یه تلنگر  میشکنی تو خودت، رسم دلتنگی همینه اما میدونی اینکه این وسط تو هم با لجبازیات دلتنگی رو سخت تر کنی دردناکه خودت میدونی من به قول خودت دختر گل خونه یی هستم، ازم مراقبت شده،  با هر اخمت توانایی شکستنم رو داری،  میدونی یه وقتا مثل امشب فکر میکنم اینجوری که لج میکنی میتونی لوس ترین پسر دنیا به نظر بیایی و من قویی ترین دختر دنیا که نمیزاره دیگه لجبازیت بشه طوفان و بهم بریزه،  اما تو خودم میشکنم، میدونم سکوتت یعنی خیلی اذیت داری میشی اما اگه لج نمیکردی نه تو اذیت میشدی نه من 

+ اینکه انقدر بی منطق سردی اینکه من نمیتونم مثل شادی و مژگان و افسانه وبقیه اونایی که نمیشناسم و میشناسی به بازی بگیرمت، اینکه به قول اقای سعیدی که میگفت یه وقتا فکر میکنم رو به روم یه پسر بچه سرتق نشسته نه یه خانم همه چی تموم و این اصلا باب میل تو نیست،  اینکه وقتی از همه جاهایی که دوست دارم خسته و کوفته برمیگردیم خونه و میبینم که تو ظرف شویی دوتا ظرف بستنی دو تا لیوان دوتا قاشق وجود داره وقتی میپرسم مهمونت کی بوده میگی مهمون بوده دیگه چه فرقی داره صاحب خونه تویی و من چندشم میشه مثل کذت میوفتم به بشور و بساب و سعی میکنم پاک کنم همه اثاره مهمونی که صاحب خونه نیست رو اینکه چندین بار صدام میزنی ولی من حتی یک بارشم نمیشنوم،  اینکه میشنم کنارت به همه حرفایی بی مزت با صدا بلند میخندم اینکه هزار بار موهام رو میبوسی،  اینکه سعید میفهمه که من دلخورم و ازم میپرسه اما تو فقط نگاهم میکنی و میدونی تحمل این نمایش خارج از توان منه اما تمامش نمیکنی فقط نشون میده چقدر خوب یاد گرفتم به عصبانیتم مسلط باشم  و یه دختر عاشق از پس همه چی برمیاد 

+ یه ادمایی میتونن حتی کیلومترها دورتر از تو باشن اما بایه حرف میبرنت درست وسط ضعف های زندگیت و یادت میارن چقدر بیعرضه و بی دست و پا بودی که نتونستی هم زندگی خودت هم زندگی اون موجودی که الان زیر خاک احتمالا استخوناشم پوسیده نجات بدی بعدم میگن الی جان ببخشید نباید بهت یادآوری میکردم دیگه ناراحت نباش و من فقط میتونم بگم نه عزیزم من باهاش کنار اومدم 

+ وسط این اوضاع خوب فقط مرور بوی خون و جیغ و لحاف سبز چند لا بین دندونام ،  تهوع و درد و عرق سرد رو کم داشتم چرا پاک نمیشه از ذهنم؟  

نظرات 6 + ارسال نظر
arash دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 12:28

خب من فکر می کنم بعضی وقتها باید خیلی رک به طرف گفت چی میخوای. مردها اینطورین. بعضی وقتها باید ازشون بخوای. تو فهمیدن احساسات ضعیفند.

من ادم خواستن نیستم اما باید بفهمه

بهنام یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 20:40 http://harfehesabi.blogsky.com/

هعی ی ی
هیچی درست نمیشه
هیچی هم عوض نمیشه!
(احساسات لحظه ای)

من توان عوض کردنش رو ندارم

آنا شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 09:20 http://aamiin.blogsky.com

یک چیزهایی هستند که عین هشت پا می مانند. هیچ طوری از دور دست و پای آدم رها نمی شوند. سخته، خیلی سخته.

دقیقا همینه ول کن نیستن

جلبک‌خاتون جمعه 17 اردیبهشت 1395 ساعت 22:37 http://zendegiejolbakieman.blogsky.com/

خب پس!

فک‌کنم خودت بدونی حال این روزام شبیهته‌.....

فقط دلم‌میخواد زودتر تموم شه.....یا درس شه....یا کامل خراب شه!

تینا میدونی چیش بده؟ اینکه نه درست میشه نه تموم میشه فقط کش میاد

saba جمعه 17 اردیبهشت 1395 ساعت 12:55 http://kojastkhaneyebad.blogsky.com

عزیزم
ای بابا دلم گرفت!

خیلی بده صبا جون

آنا جمعه 17 اردیبهشت 1395 ساعت 10:40 http://aamiin.blogsky.com

عزیزدلم، چقدر دلتنگی.

دارم با خودم میجنگم که بگم نه دلتنگ نیستم اما نمیشه انا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.