یه روزایی هست بی دلیل مهربون میشی منم نمیپرسم چرا فقط لذت میبرم از اون روزا.... 

پ.ن: یه روزایی به پیرهن اخرین روز نزدگیم فکر میکنم همونی که قراره توش بمیرم 

پ.ن 2: من چرا وقتی یه دوست خیلی قدیمی میبینم که حالا به شدت معتاد شده دلم نمیسوزه! فقط دوست دارم با ناخن چشماش رو در بیارم تا مثل مغزش کور بشه،  یه دختر معتاد هزار مرتبه چندش اور تر از یه سوسک گم شده زیر تخته که شب میاد رو پوست تنت قدم بزنه،  یه دختر حق نداره معتاد بشه این تنها جایی هست که فکر میکنم مردا با زن ها اصلا نباید برابر باشن !  

نوتلا بار

اخه من با چه رویی  وقتی میپرسی کجا بریم بگم نان داغ شکلات داغ!  

وقتی که تمام توجه یه نفر بهت باشه وقتی تمام هرچه هست رابا تو تقسیم کند وقتی با یک سبد گل به سراغت بیاید وقتی تمام حس هایی که چند سال است از یاد برده یی یه جا تمام کمال بهت بدهد مات میمانی که با این حس چه کارکنی همه این ها رو ازش قبول کنی جیغ بزنی بپری و بغلش کنی یا در سکوت فقط تشکر کنی؟ 

عصاب

اینکه مثلا هر مرضی این روزا ادم میگیره، از عصابه! نشون میده که دکترای عصاب درامد خیلی خوبی دارن 


پ.ن: خوب نبودم و از همه دوستانی که جویایی حالم بودن ممنون و متاسفم که کامنت ها تایید نشد 

ماه رمضون سال 92 رو یادته خدا جون!  

اخه چرا پس نمیگیری دستس رو! 

چقدر راحت جای ادما عوض میشه 

تیرخلاص

تیر خلاص

شلیک شد 

من دیگه ته قصه ام.... 

یه دنیا حرف دارم 

دوتا چشم پف کرده 

وسط یه عالمه غریبه کجا ولم کردی؟  

فکر میکردم اخر خط جور دیگه باشه ملافه سفید که همه قدت رو همه قدم رو بگیره این جوری قابل تحمل تر بود 

نه  اینجوری رفتن لایق تو نیست من توان دیدن این صحنه روندارم