تو مثل من زمستونی نداری...

دی ماه و اخرش که میشه انقده دوست دارم بخوابم چشمام رو که باز میکنم جاهای سختش گذشته باشه و رسیده باشم به روزایی خوش زندگی، برف، بارون بهترینا هستن، اما فقط من میدونم فصل خالی شدن قلبم فصل دل کندنم فصل گذشتنم همین دی و بهمن بوده و هنوزم هست، اما میدونم فصل بهتری میشه اگه بارون و برف باشه 

روز های که موهام رو شونه میزنم مواظبم بوسه های که روشون یادگاری گذاشتی نیوفته بشکنه تا مویدبوسه بعدی برسه 


قراره روزایی عجیبی تو تاریخ ثبت بشه،  نمیدونم چرا تو ذهنم ناخوداگاه همش داره وطن سالار عقیلی پلی میشه مخصوصا این مصرع کشور روزهای دشوار رخمی سربلند بحران ها .... 

شازده امسال نیستی که بهت پی ام بدم بدو استیج شروع شد،بعد باهام سر خوندنشون چونه بزنیم بعد هر جا فالش خوندن سریع پی ام بدیم بعد مثلا ذوق کنیم که کی ذودتر تونست بفهمه،  بعد وسط دعواهامون بگی اهنگ بدیش هرچی بود تقدیم به تو 

میدونی هستیا اما باهم اختلاف ساعت داریم  خیلی شاید امثال کلا قید دیدن استیج روبزنم چون خیلی زیاد دلم میگیره خیلی بیشتر از همیشه دلم برات تنگ میشم 



خواب

یه چی میگم بیین خودمون باشه به شدت با جغد همزاد پنداری میکنم


هی با خودم میگم بسه این همه بی قراری،  تو پوست کلفت تراز اینی که با این خرده اتفاقات اینجوری خودت رو به درو دیوار بزنی لااقل این گریه مسخره روتموم کن اما بی اختیار اشکام میریزه،  میگم الهام ببین تو روزایی سخت زیاد داشتی ولی از پس همش بر اومدی پس چرا اینجوری بی قراری میکنی اخه؟ اما انگار صدای خودمم نمیشنوم هی خدا رو صدا میزنم اما انگار صدام رو نمیشنوه هر روز داره امیدم نا امیدترمیشه ولی قطع امید کردن کار من نیست کارم به جایی رسیده که امشب میونه گریه هام به خدا خودم گفتم حاضرم به همه التماس کنم تا درست بشه از حرف خودم خجالت کشیدم اما انگاردیگه چاره یی ندارم