کاش بابا.....

کاش رابطم با بابا بهتر بود کاش انقدر اختلاف نداشتم باهات کاش لابه لایی اون همه کتاب که خوندی یه سطر هم از ما میخوندی کاش  انقدر از هم دلخور نبودیم کاش همش با لج با هم حرف نمیزدیم کاش میدونستم حسی که بهت دارم چیه اینکه مرد زندگی باید شبیه تو باشه و کتاب بخونه اما در عین حال بهش الرژی دارم و با حرفات و کارات کنار نمیایم نمیدونم چیه انقدر پیچیده ست اینکه من با همه حسام مشکلم دارم تو مقصری نه هیچ کس دیگه متاسفم فقط برای این رابطه پدر و فرزندی... .. 

.......

وقتی دنیات وارونه میشه وقتی هرمونات بهم میریزه وقتی دختر بچه درونت بیشعور ترین موجود دنیا میشه و دلت یه دنیا لجبازی میخواد که با خودت و دنیا خودت لج کنی وقتی نمیتونی چیزی که میخوایی رو به زبون بیاری وقتیم به زبون میاری بی جواب میمونه چاره یی نداری جز دل دادن به هرچی که دورت اتفاق میوفته حتی اگه به نظرت اسم این اتفاقات بشه شکنجه روحی اما باید بهش دل بدی تا همه فکر کنن همه چی ارومه 

حرف یه غریبه دو شبه بد جوری دلم رو شکسته و عذابم میده چقدر بعضیا راحت به خودشون جرعت قضاوت میدن هرچند که اشتباه از من بود که خواستم توضیح بدم خودم رو درست من اشتباه کردم چندتا اشتباه بزرگ اما..... 

این اما دلیل توجیه کارام نیست 

 

بعد از تعطیلات

امروز سرکار نرفتم بیدارشدم اما دلم نمیخواست برم خوابیم نمیومد بیدارشدم دوش گرفتم موهام رو خشک کردم بعد فکر کردم کوتاه کوتاه باید بشن بعدم چایی دارچینم رو خوردم اومدم تو تخت دراز کشیدم زل زدم به سقف و فکر کردم نباید دیگه بیام میدونستم وقتی همه بیدار بشن دوباره گیر میدن که اینجا به درد تو نمیخوره و برو دنبال یه کار دیگه بعد بوی جوهر روزنامه همشهری و صفحه نیاز مندیهارو حس کردم و گفتم از فردا میگردم دنبال کار حتما باید بیشتر فاصله بگیرم ازت...

امروز میری بیمارستان واسه تشخیص نهایی و کمسیون پزشکی.... 

خدا نگاهت رو ازم برندار بذار راه رودرست برم میدونم بیرون از این شرکت خبری نیس میدونم به اندازه موهای سرم گرگ بیرون هست و میدونم همه شرایط رودارم واسه خورده شدن 

با اینکه یک ماه به عید رنگ موهام و مدلش رو تغییر دادم اما بازم احساس میکنم باید تغییر کنه دلم میخواد مشکی بکنم موهام رو ولی همه مخالف هستن و الهام مو مشکی به نظر زشت میاد البته حق هم با اوناست 

سیزده بدر

سیزده به دری که با پیام تو شروع شد یعنی یه سیزده بدر خاص که پر از انرژی باید میشدنه از این پیام های تبریک که بین همه رد و بدل میشه پرسیدی تو چرابیداری الان!  منم گفتم همینجوری سر به سرم گذاشتی تا خوابم رفت و خوابت رفت 

سیزده بدر خیسی بود فکر کنم تقریبا همه یه شکل تازه سیزده رو بدر کردن یکی رفت رستوران ناهار و یه سری مثل ما با ماشین رفتن دور دور بعدم اومدن خونه تا تونستن خوابیدن..... 

وبلاگ جدید

صبح ساعت 6 بیدارشدم داشتم تو نت چرخ میزدم که تو یه حرکت انتحاری گوشیم هنگید و هرچی داشتم پرید تو اون چیزایی که پرید رمز وبلاگ و ایمیلم هم بود از صبح دارم با یاهو سر کله میزنم بلکه واسم رمز اس کنه اما انگار نه انگار و منم تصمیم گرفتم یه زن زیادی دیگه بزنم چقدر اونجا رو دوست داشتم حیف شد. مدیونید فکر کنید من کندذهنم که یه رمز ساده رو یادم نمونده بس که ذهنم درگیره اینجوری شد 

باید برم یکی یکی اونا که میخوندمشون رو پیدا کنم