-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 دی 1395 02:51
تنها ادمی هستی که خیلی شیک و مجلس وقتی میرم باهاش رستوران نظر من رو نمیپرسه خودش سفارش رو میده و وقتی کارش تموم میشه میپرسه میخوری دیگه نه؟ یا مثلا خیلی شیک غذا رو از بیرون میگیره میاره میگه بدو بخوریم تا یخ نکرده، من به این ادم معتادم میدونی چرا؟ چون کارهایی گه من اعتماد به نفس انجام دادنش رو ندارم اون انجام میده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 دی 1395 01:57
خدایا من سرم رو گذاشتم رو زانوت حکمت و رحمت و برکت و... نمیفهمم لالایی بگو که خیلی خسته ام میدونی سیاست داشتن تو رابطه از نون شبم واجب تره حاجی همیشه میگه با هرکی باید مثل خودش رفتار کرد، میگه این که بدونی کی رو چطوری رام کنی اسمش میشه روابط عمومی نه سیاست اما شازده میگه ادمایی ساده همیشه دوست داشتنی تر هستن تو مثل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 دی 1395 01:58
میگی اگه میدونستی وقتی موهات رو میبافی چقدر زیبا میشی هرگز موهات رو باز نمیذاشتی، میگم والا تا جایی که من میدونم خانما با موی باز دلبری میکردن! حتی مورد بوده در وصف زلف باز دلبری گفته مگه موهات رو باز کردی که موجش اومده اینجا، میگی شاعرش ذوق نداشته چیه این مویی آشفته هی میاد تو دست و پایی ادم جمع کنشون حالم بد شد!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 دی 1395 01:50
یه سری ادما هستن هرگز حرفشون دوتا نمیشه، ادمایی که تو این دوره زمونه که همه تا روت رو برمیگردونی عوض میشن وجودشون غنیمته، اما نمیدونم وقتی حرف اخرت رفتن منه با چه دلی گوش بدم به حرفت و دور بشم ازت برم به اون سفری که تو میگی! سفری که من نمیتونم هضمش کنم که حرفی که زدی دوتا بشه
-
ترس
جمعه 26 آذر 1395 01:10
میخوام اعتراف کنم من از جر و بحثایی که توش باید از خودم دفاع کنم میترسم و کم میارم، ناخوداگاه اشکام میاد پایین و نفسم میگیره، زبونم بند میاد و همه کلمه ها از تو ذهنم فرار میکنن، اینجور وقتا بخاطر احساس ضعف میکنم از خودم متنفر میشم، واسه همین ترجیح میدم این جزو بحثا با چندتا پیام تموم بشه و نخوام حرف بزنم یا با طرف چشم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذر 1395 23:33
باورم نمیشه ادمی که تاچند روز پیش من دعا میکردم بمیره، مرد! ولی بدترش اینکه من اصلا عذاب وجدان ندارم ناراحتم نیستم
-
فراموشی!
شنبه 13 آذر 1395 02:29
فینگیل، عتیقه جوجه بدجوری مونده رو دستم دیگه نیستی که با این اسما صدام کنی دیگه نیستی بهم بگی خل و چل سرخوش اقا این چه رسمیه، ازدواج که میکنید چرا دوستاتون روفراموش میکنید؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 آذر 1395 04:24
میگه باعث همه بدبختیایی دنیا یه موجود مونثه چند تا جنگ اسم ببرم که بخاطر یه زن راه افتاد؟ اصلا غیر ممکنه زنی باشه و فتنه همراهش نباشه، اصلا کوچکترین کارشون اینکه بخاطر دو تا قطره اشک زندگی یه مرد رو زیر و رو میکنن سرم و میندازم پایین تو جیبم دنبال دستمال کاغذی میکردم تا اشکام رو پاک کنم
-
خطای انسانی...
یکشنبه 7 آذر 1395 01:37
به نظرم تقصیر مردم خیلی حساس شدن! دو تا قطار میخورن بهم میمیرن، بارون میاد میوفتن تو کانال میمیرن، هوا الوده میشه، ریزگرد تو هوا یا حتی خطا پزشکی .... بابا یکم محکم تر باشید یکم کروکودیل تر شهروندم انقدر ضعیف؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 آذر 1395 10:24
سرزده باش مثل برف اول آذر ذوق مرگم کن با امادنت
-
جبران میکنی!!!
دوشنبه 24 آبان 1395 19:47
یه وقت ها یه کارهای میکنید که جبران پذیر نیستن، وقتی این کارا رو میکنید اولش مات نگاه میکنم بعد میرم تو فکر یه فکر غمناک که این فکر روزها و شب ها طول میکشه، و بعد میشه گریه و اشک،می آیید لبخند میزنید میگویید جبران میکنم اما چیزایی که از دست رفته است در حد توانتان نخواهدبود، فقط میشود بخشید تا کینه یی در دل نماند،...
-
فیلم ها بی تو هم دیده شدن
سهشنبه 18 آبان 1395 22:38
شش هفتا فیلم میاری میذاری رو میز ومن باید یکیش رو انتخاب کنم که ببینیم بادیگارد، ادت نمیکنم،اژدها وارد می شود، خشم و هیاهو، ناهید، خندها اتوسا، بارکد میگم همه رو دیدم من مثل برق گرفته ها نگاهم میکنی ومیگی کی وقت کردی اینا رو ببینی تازه اومدن که! میگم جز ناهید بقیش وقتی رو پرده بودن میگه خوب داشتی بدون من زندگی کردن رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبان 1395 00:09
یه جوری نتیجه انتخابات امریکا واسه بعضی از دوستان مهمه و راجبش نطق میکنن و میگن خدا کنه فلانی رای بیاره میترسم فردا انتخاباتشون ایرانیا بریزن بیرون بگن رای من رو پس بده! اخه خواهر من برادر من درست روابط بین الملل مهمه اما فقط یه بخشی خیلی خیلی خیلی کوچیکش به ایران مربوطه مثلا در همین حد که تو کاخ سفید هفت سین بچینن و...
-
خبیث می شوم؟
سهشنبه 11 آبان 1395 02:26
نمیدونم چی به سرم اومده اما خودمم باورم نمیشه ارزو داشته باشم یه نفر بمیره! البته برای اون یه نفر با یه زندگی نباتی و 80 سال سن شاید این بهترین گزینه باشه ولی من! اخه چی با خودم فکر کردم؟ پارت دوم پیرزنه میخواد که تا دم ایستگاه تاکسی ها کمکش کنم میبینم که درد میکشه و راه میره، میرسونمش نزدیک ایستگاه ولی کیفش رو از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آبان 1395 01:37
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
-
پاییز زیبا!!!
جمعه 30 مهر 1395 18:00
اونایی که میگن پاییز قشنگه بخاطر صدای خش خش برگ ها ، میخوام بدونم صدای فین فین و عطسه و سرفه رو نمیشنون یا این ادما خیلی خوش بین و خوش قلب هستن که این چیزای چندش چیزی از ارزش های پاییزشون کم نمیکنه؟؟؟
-
انتظار
دوشنبه 26 مهر 1395 23:21
اون سالی که برای کنکور میخوندیم یکی از تفریحات بسیار سلاممون این بود که شرط میبستیم، تو کتاب خونه چهار وپنج تایی گوشیامون رو تو یه ردیف میچیدیم و سر اینکه دوست پسر کی بیشتر به فکرشه و زودتر زنگ میزنه شرط میبستیم، بعد مثلا میرفتیم دنبال درس و مشقمون اما دلمون پیشه گوشیه بود که خدا کنه ابرمون نره وطرف زنگ بزنه جلو بچه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مهر 1395 03:52
تو این سرگیجه و حال بدی ها، همین دور باطل زدن ها و برگشتن به نقطه اول ها همون وقتی که مثل رقاصک ساعت شده کارم تکرارو تکرار انقدر سکوت کردم تا اخر صدات در اومد و من مثل یه انبار باروت منفجر شدم شاید نزدیک به یک ساعت فقط حرف زدم پشت سر هم تند و تندوسطش هی نفسم میگرفت اما نذاشتم باعث بشه حرفم قطع بشه، اولش سعی کردی با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 مهر 1395 02:36
هیچ وقت نفهمیدم چطور میشه که یه سری ادم جنگ رو چیز مقدس خطاب میکنن و شروعش رو گرامی میدارن!
-
لانتوری
شنبه 16 مرداد 1395 01:37
دیشب رفتیم باهم بعد از مدت ها سینما، کاری ندارم فیلم برای زیر شونزده سال ممنوع بود و خانم ردیف جلویی با بچه 5 سالش اومده بود که یه بند نق میزد، یا ردیف پشتی چندتا دختر بودن که یک بند داشتن فیلم رو تحلیل میکردن اما همین که بعداز مدت ها کنارت نشسته بودم و باهم یه فیلم رو دیدیم خیلی لذت داشت، این که چند جا نگاهت بجز فیلم...
-
اوغ
پنجشنبه 14 مرداد 1395 01:27
حال زن حامله یی رو دارم که به آدما ویار داره و یه بند اوغ میزنه هرکی که از کنارش رد میشه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مرداد 1395 23:41
یه چیزی مثل خواب داره دنبالم میاد همش ازاون هفته شروع شد تو خواب یه دستی لای موهام بود یه دست قوی که من نمیدیدمش اما وجود داشت و سنگینی گرما داشت یک لحظه حس کردم دست زیادی سنگینه و چند لحظه بعد دست داشت گلوم رو فشار میداد چشمام رو باز کردم اما هنوز فشار دست روی گلوم بود رفتم اب خوردم برق رو روشن کردم به خودم خندیدم که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 تیر 1395 15:22
یه روزایی هست بی دلیل مهربون میشی منم نمیپرسم چرا فقط لذت میبرم از اون روزا.... پ.ن: یه روزایی به پیرهن اخرین روز نزدگیم فکر میکنم همونی که قراره توش بمیرم پ.ن 2: من چرا وقتی یه دوست خیلی قدیمی میبینم که حالا به شدت معتاد شده دلم نمیسوزه! فقط دوست دارم با ناخن چشماش رو در بیارم تا مثل مغزش کور بشه، یه دختر معتاد هزار...
-
نوتلا بار
دوشنبه 14 تیر 1395 22:54
اخه من با چه رویی وقتی میپرسی کجا بریم بگم نان داغ شکلات داغ! وقتی که تمام توجه یه نفر بهت باشه وقتی تمام هرچه هست رابا تو تقسیم کند وقتی با یک سبد گل به سراغت بیاید وقتی تمام حس هایی که چند سال است از یاد برده یی یه جا تمام کمال بهت بدهد مات میمانی که با این حس چه کارکنی همه این ها رو ازش قبول کنی جیغ بزنی بپری و...
-
عصاب
دوشنبه 7 تیر 1395 20:32
اینکه مثلا هر مرضی این روزا ادم میگیره، از عصابه! نشون میده که دکترای عصاب درامد خیلی خوبی دارن پ.ن: خوب نبودم و از همه دوستانی که جویایی حالم بودن ممنون و متاسفم که کامنت ها تایید نشد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیر 1395 00:48
ماه رمضون سال 92 رو یادته خدا جون! اخه چرا پس نمیگیری دستس رو! چقدر راحت جای ادما عوض میشه
-
تیرخلاص
سهشنبه 1 تیر 1395 23:04
تیر خلاص شلیک شد من دیگه ته قصه ام.... یه دنیا حرف دارم دوتا چشم پف کرده وسط یه عالمه غریبه کجا ولم کردی؟ فکر میکردم اخر خط جور دیگه باشه ملافه سفید که همه قدت رو همه قدم رو بگیره این جوری قابل تحمل تر بود نه اینجوری رفتن لایق تو نیست من توان دیدن این صحنه روندارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 خرداد 1395 10:50
-
عبور
دوشنبه 31 خرداد 1395 02:19
نمیدونم چی داره فکر میکنه که میخواد از یه ادم کافه نشین و بینهایت وسواسی یه طبیعت گرد بسازه ولی باهاش همراه شدم تا بلکه بگذره این روزا هم...
-
رفیق فیلسوف
چهارشنبه 26 خرداد 1395 01:49
به ادمی که واسه دل داریت میاد میشینه اسنیکرز هات رو میخوره و تریپ فیلسوفانه برداشته چی میگن؟ من میخوام صداش کنم ریس جمهور! یا وزیر ارشاد!یا شاید کار! اره اره وزیر کار بهتره چون واسه همه اتفاقای که داره میوفته میتونه متاسف و متاثر باشه و بعد از ابراز همدردیش بقیه شکلات ها رو بخوره