ادم ها دق میکنن اما پزشکان اسم علمیش را میگذارند سکته...
این روزا و این شب ها نمیدونم دقیقا داره چطوری میگذره یا خوابم یا خودم رو زدم به خواب
حالا اتفاقات کافه انا و جلبک خاتون یه طرف، مرگ حبیب یه طرف که از قضا روز قبلش تو جاده لواسون با محسن گوش داده بودیم و نظرات تخصصی و فوق تخصصی راجبش داده بودیم، صبحش که چشم باز کردم دیدم ای داد بی داد رفت به محسن پیام دادم این چرندیات چیه یه پیگیری کن ببین راسته، وقتی زد متاسفانه اشکم سرازیر شد اومدم مثل همه وقتایی که متاثر میشدم باهات بحرفم مثل همون روزی که سمین بهبهانی فوت کرد و با بغض بهت پیام دادم بلافاصله زنگ زدی گفتی ادما واسه رفتنن اگه شرکت تو خاک سپاری ارومت میکنه بریم این بارم بهم بگی اما یادم اومد که نیستی، ظهر که محسن اومد دنبالم وقتی اومد تو خونه من رو تو لباس تو دید گفت الی خدا شفات بده پاشو خودت رو جمع کن از کی با خودش اروم شدی که حالا پیرهنش شده مایه ارامشت؟ بهش چشم غر رفتم، بلافاصله گفت تهران اگه نیاد میایی رامسر اگه میایی ببرم ماشین سرویس، خندم گرفت این طفلی هم این چند روز هر کاری داره میکنه حال من رو عوض کنه دربند و لواسون حالا هم رامسر خودم رو جمع کردم گفتم نه حالش رو ندارم، گفت پس برم کجا؟ تو رو خدا پاشو دلم گرفته
داره حالم از همه چی بهم میخوره که کوچک ترین چیزا تو رو یادم میاره
راستی این البوم صفر شخصی نامجو چقدر خوبه
دارم فکر میکنم یه خوردنی شیک و البته به شدت خنک چی بگیرم که بشه پخش کرد بین دوستان و اشنایان برای خواندن فاتحه یی بر سر مزار یک رابطه که فاتحش را بایددیگر خواندو دیگر وجود ندارد؟
میدونید از بعد ازظهر که شنیدم مردم سویس به اون2500 فرانک که پایه حقوق یک کارمند سادست رای منفی دادن میخوام پاشم برم سویس انقدر که این مردم با کمالات هستن اما نگرانم اگه برم اونجا 45500 تومن قطع بشه....