حس زن دکتر تو رمان کوری رو دارم که وسط اون همه ادم کور گیر افتاده بود، الان که اخرایی قصه ست الان که همه جا رو گند گرفته الان که یه سری مردن و به چشمم میدیدم اینا رو دقیقا همون قدر حس چندش اور و زجر کشانه،حس ادمی که همه تلاشش رو کرده اما نتونسته جلو یه سری اتفاقات رو بگیره فقط طاقت اورده و زجر کشیده رو دارم
میدونم کوری یه رمان معترضانه اجتماعی وسیاسی غیره بوده و من شخصی توصیفش کردم.....
از ساراماگو الان یه چیز دیگه دارم . خیلی تمرکز میخواد. این کوری باید ازون کتابا باشه. قبلش باید شیرموز خورد تا هضمش کنی :دی
چند صفحه اولش فقط به نظرم تمرکز میخواد اما واقعا حسش موندگاره شدید، اره شیرموز رو بخور حتما چون یه جاهایی ضعف میکنی
سلام وبلاگ زیبا داری دارین....به ما هم سر بزنین
سلام
طبق سنت ها اول وبلاگ قشنگی داری
ببخشید نخوندمش ولی عنوانش منو جذب کرد
زن زیادی؟!!!! شاید آدمای اطراف کم ن
سلام
آم....
به نظرم کتاب حسنی ومرغ تخم طلا رو بخون... :)))
من بیشتر دوسش داشتم :دی
حست رو بعد از خوندنش براممینویسی ؟ :)
میدونی الهام؟زندگی خیلی عنه!
تینا کوری رو فکر کنم 10پیش خوندم، حسنی رو ولی تازه خوندم یعنی تقریبا هر روز برای بچه خواهری میخونم خیلی خوبه خیلی دوست داشتنیه
تینا زندگی خود فاضلابه اصلا
من هم این کتاب را خیلی شخصی خوندم. و حس کردم چقدر عذاب آور است که فقط یک نفر ببیند و آن یک نفر هم آخرش به کوری کشیده بشود.
این دیوارهای بن بست کابوس های زندگی هستند.
دقیقا بن بست، اون موقع که خوندمش انا خیلی دقدقه اجتماعی داشتم اما شخصی خوندنش بیشتر به دل میشست نمیدونم چرا!
من چند باری چند صفحه ی اولشو خوندم ولی ترسیدم ازش ... به نظرم سیاه و ترسناکه فضای داستان ....
اره خیلی سیاهه ولی ترسناک نیست منم فکر میکردم ترسناک باشه
من اصلا نخوندمش
حیفه که نخوندیش فوق العادست سعی کن بخونیش، کوری ساراماگو