مثل بیدار شدن بعد ازبد مستی شب قبل، با سردرد! مثل سیگار اول صبح ناشتا که تلخیش گلوت رو میسوزنه این روزا تلخه خیلی تلخ قراربود امروز ناراحت نباشم اما هستم هم ناراحت هم اشفته هم خسته از بیخوابی، بچه که بودم بد اخلاقیام که زیاد میشدمامانم میگفت سقه (همون سگه فقط به زبون من) کیه! منم میگفتم یه بشه(همون بچه خودمون) دیگه! این مکالمه با خنده مامانی بود که کلافه شده ازدست بچش و بچه چشم سفید که بیخیال بد اخلاقی نمیشد! الان نیازدارم بهم بگه تامنم بگم یه بچه دیگه و از خر شیطون پیاده بشم وشاید تلخیی این روزا رو بتونم هضم کنم
جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن
خواهد چکید از بدنم چشم هایی تو.....
شعره عالی بودا! عالی!
شاعرش علی رضا بدیع
جدا از کل پستت که خوشم اومد اون شعر گونه ی آخرش خیلی خوب بود...
.
.
.
.
این روزا مثه قهوه ی غلیظی میمونه که طعم تموم شکرای دنیا نمیتونه شیرینش کنه...
شاعرش علیرضا بدیع متن یه ترانه حجت اشرفی