انتظار لعنتی

از انتظارهایی که از طول و عرض کش میان متنفرم حالا اینکه این انتظار جمعی باشه و سرنوشت ساز، حداقل 7،6 نفر رو تحت فشار بزاره بیشتر،  عقربه ساعتی که نمیره جلو مثل یه چاقو کند میمونه که کشیده میشه اروم رو پوست و رگ روحت!  مثل موریانه یی که رفته از تو گوشت و رسیده به مغزت و داره مغزت رو میخوره صدا خورده شدنش رو میشنویی حتی میتونه مثل حالت تهوع زنی باشه که فکر میکنه بارداره اما اشتباه متوجه شده،  یا مثل پریودهایی پردرد دختری که امشب عروسیشه!  

چقدر دارم نق میزنم اخه من!  اینکه تو دلت اشوبه و باز مثل دختر خنگولا نیشت تا بنا گوشت بازه مسخرست اما اشکال نداره چاره یی نیست تا تو برسی باید ظاهر رو حفظ کنم

+خدایا حواست هست به ادمات امشب؟  تنهاشون نذاریا صبح خوشحال بیدار بشن بعد از این همه سختی باشه عزیز دلم؟  من چشمم فقط به توست، همه انقدر خسته هستن که حوصله این انتظار لعنتی رو ندارن پس بزار شیرین تموم بشه

نظرات 1 + ارسال نظر
saba چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 07:56 http://kojastkhaneyebad.blogsky.com

خدا کنه نتیجه ی این انتظار برات شیرین باشه

امیدوارم صبا جان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.