مولانا همیشه واسه من هیجان انگیز بوده خیلی زیادانقدر که یه زمانی دنبال مثنویی خونی هم رفتم البته بماند که مثل خیلی از کارام به جایی نرسید بگذریم به هرحال یکی ازاولین شاعرهایی بود که شناختمش و هنوز هم دیوانه وار دوستش دارم همه اینا رو گفتم که برسم به مولانا و شمس و عشقشون اینکه مولانا با همه شهرت و اعتبارش تو درو همسایه چون شمس ازش شراب خواسته بوده میره براش میخره بعد یه دفعه به خودم گفتم تو حاضری مثلا بخاطرم چه کار خارق العاده یی انجام بدی؟ راستش همین که انکارم نکردی هیچ وقت خودش شاهکاره
حیران شدم در کار تو، درمانده از رفتار تو...
هم می گشایی پای را، هم قفل و بستم میکنی
با من نگویی چیستی، اهل کجا یا کیستی...
گاهی بلندم میکنی، گاهی تو پستم میکنی
آتش زدی کاشانه را،بردی دل دیوانه را...
هم شاد شادم ای صنم،هم غم پرستم میکنی
بگرفته ای جان مرا، کردی به زندانت مرا...
می بخشیم عالم به من، گه ورشکستم میکنی
دل را به زاری می بری، اندر خماری می بری
خوبم که آزردی مرا، آنگه تو مستم میکنی...
نسرین نبیی